خیلی فوری باید چیزی نوشت... همینطور هرچه به ذهنت آمد

ساخت وبلاگ

حالا کمی دور نشسته ام. خیالت از حفره ای بیرون می آید. درختی می شود. حالا کمی نزدیک نشسته ام. خیالت از حفره ای بیرون می آید. درختی می شود. 

از قرار معلوم امکان ندارد هیچ قطعه ای از این آلبوم چیزی را یاد من بیاندازد. پس همانطور که میانه نشسته ام و به انگشت هایم زل زده ام حفره ای می سازم تا تو را بیرون بیاورم و فکر کنم یکی از این قطعه ها به موهایت شباهت دارد. تاریک. رشته هایی به اطراف و مجاور. درختی می شود. موهات. منسجم. 

یادم بیاید یا نه جایی بی تویی زیر باد نشسته دست برده زانو شکسته بی هیچ انفعالی تکان دهنده به خاطر می آوردم و جزئیاتی بی هیچ دقت و منطق حفره ای ساخته بود نشسته یا برآمده متورم تو را می آورد یا نه یادم نمی آید. 

خلا همواره احساس شده. 

آخرین روز خوبی که داشتم. بیاد بیاور. چشم هایت را ببند و بیاد بیاور. شاید حفره ای چیزی. نه. اتفاقی نمی افتد. نه درختی. نه شباهتی. 

انگار این قطعه دارد کارهایی می کند. انگار پیشامدی چیزی. بی تویی که باشی. خمیده. آخرین تلاش های منقضی. 

وقت تمام شده. هنوز هیچ. 

خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند...
ما را در سایت خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babsolution7 بازدید : 182 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 17:07