برای لورا که فکر می کردم سال ها قبل تر از تولدم عاشقش بودم

ساخت وبلاگ

حالا دارم تمام سعیم را می کنم تا قصه ای برای لورا بگویم. و قطعه ای را تقدیمش کنم. هرچند هنوز ندیده باشمش. توی بار ننشسته باشم کنارش تا برایش آبجوی تازه ای بخرم. لورا برگرد. هنوز وقتی کمربند قهوه ای ام را باز می کنم بیشتر احساس می کنم باید کنارم بایستی و تشویقم کنی. فریاد بزنی که باران دارد بند می آید و من باید برای خیس شدنمان توی خیابان فکری اساسی بکنم. لورا لورا. همین حالا که قطعه ای را به تو تقدیم می کنم حواسم هست که باید یک بار ماشین را پارک کنم و به چشم های سیاه سیاهت زل بزنم. حواسم هست که باید برای پاهای خیست قصه ای بگویم. قصه ای غمگین. قصه ای آبی. لورا لورا. برگرد و فکر کن اگر یک شب دیگر بمانی قصه چطور تمام خواهد شد. من چه کار می توانم انجام دهم. من چقدر می توانم انجام بدهم. تو روی من در یک روز آزاد. تو با من هر روز. تو کنار من غروب خورشید و بوی علف هایی که قرار است امشب شبنم بزنند و قرار گذاشته ام شاهد خیسی دست هایت باشم در حال لیز خوردن روی هر جای بدنم. روی داغ بازوهایم. لورا لورا. قصه را اینطور تمام می کنم که یک روز برگشته ای و اتاق بوی عود می دهد. گیتار می زند و می خواند لورا لورا لورااااا...

خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند...
ما را در سایت خرمگس خال تور بدون سیگار در هوا فالش می خواند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babsolution7 بازدید : 211 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 11:55